ناگفته های احمدی نژاد از لابی ها و فشار مجلس برای تعیین وزیر نفت+صوت
شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۶:۵۵ ب.ظ
از زبان احمدی نژاد میخوانید: ٭ به مردم قول دادم وزارت نفت را اصلاح کنم اما...
٭به رئیس مجلس گفتم همان که دوستانتان اصرار داشتند را پذیرفتم
٭آقا به من پیغام داد پس بگیر/ گفتم اینها زمان مظلومیت شما یاران شما بودند
٭جرمش این بود که با من هماهنگ بود
نکات پرس/
متن و فایل صوتی زیر بخشی از سخنان دکتر محمود احمدینژاد در خرداد سال
۸۶ یعنی قبل از مطرح شدن جریان موسوم به انحرافی است که در آن توضیحاتی در
خصوص معرفی وزیر نفت به مجلس شورای اسلامی بیان میشود. بازخوانی این سخنان
در شرایط فعلی و نحو رای اعتماد نمایندگان مجلس نهم شورای اسلامی به وزرای
معرفی شده توسط حجتالاسلام روحانی میتواند قابل توجه باشد.
به مردم قول دادم وزارت نفت را اصلاح کنم اما...
…
باز برای اینکه ببینید چه اتفاقهایی میافتد من یک مورد به شما بگویم.
من چهار تا اسم داشتم بعد از اینکه سه چهار تا آدم برای وزارت نفت معرفی
کردیم و رد کردند، آنجا جایی بود که من به مردم قول داده بودم که میخواهم
آنجا را مبنایی اصلاح کنم و هنوز هم(سال 86) دنبالش هستم و این را رها
نکردهام. ولی نمیتوانم هفتهای ۲۰ ساعت برای آنجا وقت بگذارم. اگر
میتوانستم حتماً این کار را میکردم و حالا هم ترتیباتی دادیم که ان شاء
الله بشود آن اصلاحات سرعت پیدا بکند. خب معرفی کردیم.
حجم: 3.25 مگابایت
کسی
که الان معاون اجرایی است، بنا بود برود تمام شبکههای آنجا را به هم
بریزد. روزی که معرفی شد یک کاغذ دستنویس بدون امضا درست کردند، یک
شبکهای کشیدند، یک سری اسم آدمها را نوشتند و بعد اسم این معاون ما را هم
نوشتند که رییس باند مافیای نفت است، بعد رفت رأی نیاورد. دومی و سومی هم
همین طور.
به
من گفتند که اگر این چهارمی را هم بیندازند چه کار میکنید؛ خیلیی سخت
میشود. من گفتم شما نگران نباشید. من شانزده تا اسم دارم، هر کدام را
بیندازند یکی دیگر خواهم داد. ولی بالاخره آدم مجبور میشود مرتباً دایره
را یک جوری ببرد که کار نخوابد. برای چهارمین نفری که میخواستیم برای نفت
بدهیم چهار تا اسم داشتم.
با
آنها صحبت کردم از جمله این وزیر نفت فعلی. گروهی از دوستانمان در مجلس
آمدند که آقا وزیر نفت را چکار میخواهی بکنی. من با یکی از این چهار نفر
صحبت کرده بودم که یک آدم رزمنده، جانباز، دکترای نفت بالاخره حزب اللهی و
طرفدار عدالت است و نسبتاً در این زمینهها از بقیه قویتر بود. من با او
صحبت کردم که آقا من میخواهم تو را معرفی کنم، برنامهات را تهیه کن. این
چارچوب برو با ادبیات خودت بنویس. یک دفعه چند تا از این دوستان آمدند و
جلسهای اضطراری گذاشتند که چه کسی را میخواهی معرفی کنی؟ گفتم این، گفتند
تو از این چهار تا، نفر دومی را معرفی کن. یک ساعت با من چانه زدند،
مقاومت کردم. گفتم نه من با این آقا صحبت کردم و نمیتوانم حیثیتش را
تخریب بکنم. این هم رفته، جلسه گذاشته، بحث کرده، آدم دیده و مرتباً اصرار
اصرار در اثبات نفر دوم که این خیلی قویتر و بهتر است که در بعضی جهاتش هم
درست بود. اصرار اصرار و من هم انکار و بالاخره بعد از یک ساعت رفتند.
به رئیس مجلس گفتم همان که دوستانتان اصرار داشتند را پذیرفتم
من
دوباره نشستم پیش خودم جمع بندی کردم که حالا اینها آمدند، برای من که
چهار نفر خیلی فرقی نمیکرد حالا اگر بخواهیم این نفر را بدهیم، دوباره رأی
ندهند که این خوب نیست. بالاخره وزارتخانه آسیب میبیند. با رییس محترم
مجلس تماس گرفتم و گفتم که آقا من نظر شما را پذیرفتم. همین کسی که این
دوستان اصرار دارند ما همان را به مجلس معرفی میکنیم. آن آقا را دعوت کردم
گفتم آقا میخواهم تو را معرفی کنم، گفت من نمیپذیرم . من نمیتوانم با
این گروهها کار کنم. گفتم آقا مسئله مهم است، نفت است و… حالا این هم یک
بچه رزمنده و دلسوز برای کشور و توانمند. بالاخره ما اصرار کردیم گفت من
میروم پیش آیت الله بهجت استخاره میکنم. رفت استخاره کرد خوب نیامد. ما
به آن آقایان گفتیم، گفتند نه ما غیر از این نمیپذیریم. دوباره ما ایشان
را خواستیم. گفتیم آقا شرایط عوض شده برو دوباره استخاره کن. رفت استخاره
کرد، آیت الله بهجت نمیدانست موضوع چیست. گفت من تحت فشار هستم یک کاری را
باید بپذیرم. ایشان گفته بود برو بله را بگو، اما این کار را به تو
نخواهند داد. ایشان آمد همین را به من گفت که من رفتهام ایشان گفته تو برو
و بگو بله اما کار را به تو نمیدهند. گفتم بسیار خوب دیگر از من و تو
تکلیف ساقط است.
آقا به من پیغام داد پس بگیر/ گفتم اینها زمان مظلومیت شما یاران شما بودند
من
ایشان را معرفی کردم ساعت بعد یکی از همان شش نفری که اصرار میکرد که این
آقا را باید معرفی کنی زنگ زد. گفت آقای احمدینژاد پس بگیرید. گفتم چه
چیزی را پس بگیرید. گفت این آدمی که معرفی کردی اصلاً فاسد است. گفتم عجب!
شما دیروز یا پریروز اینجا به من اصرار میکردید که این را بگذار. شما از
کجا فهمیدید ایشان فاسد است. سی سال است که من ایشان را میشناسم و
زندگیاش را میدانم . بله، بحمدالله وضع مالیاش خوب است، اما از آن
آدمهایی است که اگر الان تکلیف بشود اگر در همین جلسه باشد، به او بگوید
برو آفریقای جنوبی زندگی کن، دیگر نمیرود خانه وسایلش را جمع کند، از همین
جا به فرودگاه میرود. فشار، گفتم من پس نمیگیرم. گفت پس نگیری ما
نمیگذاریم این وزیر بشود.
رفتند
یک مشت کاغذ و… که برای هر کسی میشود از این کاغذها درست کرد. یک کسی یک
چیزی مینویسد، نفر دوم یک چیز دیگر مینویسد یا یک کپی میگیرند یک شماره
روی آن میزنند، یکی دیگر یک یادداشت روی آن میگذارد و یک دفعه پنج صفحه
پرونده میشود. پرونده درست کردند خدمت آقا بردند و فشار سنگین که آقا اگر
این بیاید ما رأی نمیدهیم. آقا به من پیغام دادند که ایشان را پس بگیرید.
من خدمت ایشان رفتم و گفتم شما که خودتان ایشان را میشناسید. از ۳۰ سال ۲۵
سال پیش؛ زمان مظلومیت شما اینها یاران شما بودند. ایشان گفتند بله من
میشناسم. اما با این فضایی که درست کردند یا رأی نمیدهند یا رأی ضعیف
میدهند، بعداً نمیگذارند دیگر کار کند. ما به مجلس رفتیم ایشان هم آنجا
بود و همان روزی بود که باید رأی اعتماد میگرفت. بحثها شروع شده بود.
آقای فولادگر و آقای کامران شاید یادشان باشد. من برای همین قضیهای که
خدمت آقا رفتم دیر به مجلس رفتم. رفتیم آنجا به ایشان گفتیم آقا برو کنار.
همان جا در یک ثانیه نوشت که من خودم تشخیص دادم که باید کنار بروم.
برای
اینکه فشار به دولت نیاید نوشت من خودم به تشخیص خودم کنار میروم. حالا
تا اینجا خیلی چیز عادیای ایست. شیرین قضیه بعد ظهر آن روز است، همان
آقایی که آمده بود اصرار کرده بود این را بگذار، بعد به من تلفن زد سعی کن
که این را بردار، به همین دوست ما نامه داده که آقای فلانی ما شما را
میشناسیم، شما خیلی آدم خوبی هستید، شما باید به کمک احمدینژاد بروی و
اگر نروی روز قیامت نمیتوانی جواب بدهی، الله اکبر.
جرمش این بود که با من هماهنگ بود
آن
وقت همین آقا همیشه مصاحبه میکند که دولت ناکارآمد است و کارشناسی
نمیکند. اگر کارشناسی این است که شما میگویید، با این نمی شود یک دکهٔ
روزنامه فروشی را اداره کرد چه برسد به یک کشور. چطور میشود با آن کشور
ایران را با آن عظمت اداره کرد؟ حالا ته قضیه چیست؟ ته قضیه را برایتان
بگویم. اینها دیگر اخبار و اطلاعاتی است که ما از جلسات آقایان میشنویم.
گفتند فلانی با احمدینژاد خیلی هماهنگ است. این جرم این آقا شده. اینها
را من مثال زدم برای اینکه بدانید. عزیزان من! اجرای عدالت چه در توزیع
مناصب و چه در تصمیم گیریها کار سختی است. نمیخواهم بگویم نشدنی است. ما
به اندازهٔ توان خودمان باید در این مسیر برویم و جانمان را هم روی. این
گذاشتهایم و بدانید به فضل الهی من یکی کوتاه بیا نیستم. باید محکم باشیم،
خودمان را بسازیم و حوادث را ریشهیابی کنیم. چرا این آقا این حرف را دارد
میزند؟ چرا حرفهای متناقض میزند؟
۹۲/۰۶/۰۹